« آبروی مومن | عصای سفید » |
به بچه ها گفت هر که تحقیق با ارائه داشته باشه نمره فعالیت کلاسی میگیره اونروز آی سن گفت استاد میتونم هفته بعد ارائه داشته باشم گفت موضوع ت چیه؟ گفت مقام وعظمت زن .روز موعد فرا رسید آی سن که سنی بود لپ تاپ رو روشن کرد وبا پاور پونت شروع کرد به ارائه دادن. کم کم سکوت کلاس رو فرا گرفت آی سن داشت چی میگفت چنان از مادرم زهراء (س) حرف میزد که استاد به سختی جلوی اشکش رو میگرفت .
دیگر آی سن برای استادش عزیز شده بود دیگه اونو دشمن شیعه نمی دید .در دلش دعا میکرد میشه .....
تا اینکه یه روز آی سن اومد وگفت استاد چکار کنم به یک پسر شیعه دل باختم میترسم چکار کنم ؟ ازم خواستگاری کرده اگه باهاش ازدواج کنم خانواده ام رو از دست میدم ....
مدتی ست استاد آی سن رو نمیبیند . نمیداند کارآی سن به کجا رسید اما استاد ش میداند مادرش زهراء حتما مسیر زندگیش رو خوب رقم میزند . چون باور دارد مادرش زهراء سلام الله علیها مهربون هست مگه میشه کسی در این خونه با ادب وارد بشه و.....
فرم در حال بارگذاری ...