با دیدن او فهمیدم میتوان بدون چشم ، بدون تکیه برکسی چنان با استقامت راه رفت
وای برآنان که چشم دارند دست نیاز به سوی این وآن میکنند.
او چنان با چشمان بسته تارهای قالی را نقش میزد
که شرمنده میکرد هرچشم بینا را
اکنون بیزارم از کسی که میبیند گوید به…
بیشتر »