« انعکاس | تربیت خطیب3 » |
ابوجهل به پیامبر صلی الله گفت: اگر بگویی امروز ناهار چی میخورم به تو ایمان می آورم .
پیامبر فرمود: شیر برنج
ابو جهل تصمیم گرفت اگر از گرسنگی بمیرم امروز نمی خورم تا حرف پیامبر ثابت نشود .آن روز به خانه رفت به همسرش گفت ناهار چی داریم . گفت شیر برنج . خلاصه به خانه خواهر - برادر - .....رفت آن روز همه شیر برنج داشتند به طرف صحرا حرکت کرد تا از شهر خارج شود دید کاروانی اطراق کردند ودود غذا از پشت چادرها فرا گرفته است. آرام آرام به پشت خیمه رفت درب دیک را بلند کرد تا ببیند ناهار چه درست کردند دید شیر برنج .آرام درب دیک را بست تا دور شود .ماموران کاروان دیدند او بر سر غذای آنها بوده به او شک کردند به زور گفتند باید از این غذا بخوری شاید سم در غذای ما ریختی . گفت دوست ندارم دهانش را گرفتند به زور در حلقومش شیر برنج ریختند.
فرم در حال بارگذاری ...